اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)
این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها
می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها
خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها
با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم
حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها
ای طبیبی که به دنبال مریضت می روی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها ...
کور بودم که تو را نشناختم ، عیب از من است
شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها
این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کرده ام امروز و فردا بارها
چشم پوشی از گناهان معنی اش این است که
با تغافل می کنی با من مدارا بارها
کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها
جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می شود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»
بارهایم را خریدی ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها
محمد فردوسي
**********************
اين روزها ديگر كسي ياد شما نيست
ديگر كسي با نام هايت آشنا نيست
مثل گذشته نيست ديگر كارهامان
شبهاي جمعه روي لبهامان دعا نيست
حق با شما بوده اگر خيمه نشيني
اين جا ميان ما براي تو كه جا نيست
نان شب بعضي مهم تر از نماز است
يك عده اي هم كارشان غير از ريا نيست
هر كس همان طوري كه ميخواهد هميشه
گرم و گناه و ... در دلش ترس از خدا نيست
ديگر گذشت آن هفته هاي جمكراني
ديگر سه شنبه هاي هفته با صفا نيست
در بند نفس خود گرفتاريم از بس
كه لحظه هامان از گرفتاري جدا نيست
محمد حسن بيات لو
**********************
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايي
از جاده هاي روشن فردا بيايي
گرچه سراپاي وجودم از سياهيست
دارم اميد آن كه با من را(ه) بيايي
دوري تو بغضي نشانده در گلويم
اي كاش ميشد يا بميرم يا بيايي
ديشب دعا كردم براي ديدن تو
و يك غزل گفتم رديفش با بيايي
امشب دخيلم بر دو دستان ابالفضل
شايد ميان روضه ي سقا بيايي
در انتظار تو تمام لحظه ها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايي
محمد حسن بيات لو
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد
برچسبها: اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)